کوچکتر از کوچک با بزرگترين
کجا هستي؟
جوابم را چرا نمی دهی ؟
به خدا می گفتم
***
خوابيده بودم
خدا گفت
***
از خدا پرسیدم :
مگر تو هم می خوابي؟
؟؟؟؟؟
همانگونه که تو
مگر نمی دانستی
….
…..
مگر نمی دانستی
من تو را از روی خودم خلق کرده ام
خدا می گفت
***
تکرار کرد
تکراری در سکوت
و
این گونه ادامه داد
…
گاه آفريدنت
آينه را روبرويم گذاشته بودم
…
می دانستم که شيطان سعی می کند در روانت رسوخ کند
به اختيار خودت گذاشتم
تقابل يا تسليم
***
دیگرباره از خدا پرسیدم…
مگر تو مثل مني؟
…..
مگر تو هم هر شب مثل من می خوابي؟
؟؟؟؟؟؟؟
….
..
.
مثل تو هستم من
….
ولی در عجبم
چرا اينقدر سئوال می کنی
…
چرا نمی گذاری برای لختی بخوابم؟
؟؟؟؟؟؟؟
***
از خدا پرسیدم :
چقدر می خوابي؟
؟
جواب داد
بيشتر از هزار سال به وقت شما
…
به وقت خودم
امشب تا فردا
***
تازه فهميدم سرچشمه ی اينهمه ظلم و ظلمت از کجاست؟
خدا به معيار خودش هزار سال می شود که خوابيده
من و ما به معيار خود
چند صباحی
بيداریم
و
درد می کشیم