جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

شامگاه ۱۶/۵/۸۶

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

ابر برای بارش نیامده بود

کاغذ سفیدی شد

که اسم ترا بر آن بنویسم

***

نهال خاطره هایم را

با چشم آب می دهم

تا درخت تنومندی شود

تا در سایه اش بخوابم

فکر می کنم که فردا

 از امروز و هنوز و همیشه

برای گفتن

دیر تر است

***

وقتی که مرگ

دق الباب می کند

برای نوشتن شتاب می گیرم

..

وقتی که تو نمی شنوی

نمی خوانی

پا سست می کنم

و مداد را

نجار وار

پشت گوش می گذارم

***

سهم من و تو

از ثانیه های باقی مانده

چقدر است مگر

که به نفرت بگذرد

فراموش کن

***

بال اعتماد

سنگین شده

سبکبالی خدا را صدا بزن

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *