سلام
سلام،
افزودن تاری ست به ریسمان زندگی
به ریسمان دوست داشتن
به ریسمان عشق
تا ضخیم شود
ه- چون زخمه هائی به سازی که اگر زیاد شوند و سنگین، آهنگ را غنای بیشتری می بخشند-
ضخیم تر و مقاوم تر
تا ریسمان طنابی قطور شود
که کوه را توان جابجا کردن باشد
فرو بردن کوه غرور و خودخواهی
به دریاچه آبی و آرام فروتنی
***
هر سلام
یک قدم گریز از دشمنی است
حقیر کردن کینه
در زمانه ای که حقیر کردن دیگران
افتخاری بزرگ به حساب می آید
***
سلام
سرودن شعری است
گاه عبور از سایه سار پیاده رو
یا گاه دیدن کسی که نمی شناسی اما
در صف اتوبوس ایستاده و از چشمانش
اشعه مثبت ساطع می شود
و تو بی اختیار
سلامی می گوئی به قدری نا بخود آگاه
که منتظر نمی مانی
جواب سلامت را بشنوی
***
سلام پر از خداحافظی، اما
موجی است که به ساحل بر می خورد
چیزی با خود می برد
چیزی دیگر به ساحل می آورد
پ.ن: دو سطر آخر بخشی از شعر مارگوت بیکل می باشد
2/5/1385