حلول ماه
ماه تازه حلول کرده
بر هلال ماه نو شده می نشینم
به هلالی ماه تکیه می زنم
تا حضور ستاره ها را ببینم
تا عبور شهاب ها را نظاره کنم
تا خوابیدن سیاهچال ها را
مرور کنم
***
در دور ترین فاصله
خدا را می بینم
که حلول ماه نو را به جشن نشسته
برایش دست تکان می دهم
برایم دست تکان می دهد
***
دلم برای زمین تنگ می شود
به زمین بر می گردم
دلم از عشق لبریز است
از نفرت تهی
کنار پنجره می روم
پیچکی پیدا می شود
چنگ بر آن می زنم
و به بالا می روم
به ماه می رسم
که تازه حلول کرده و تابناک
دوباره بر گودی صمیمی اش
لختی می نشینم
برمیخیزم
ستاره ها را ورق می زنم
برای پیدا کردن ” ستاره ی دوست داشتن “
***
شب سر تمام شدن دارد
ستاره ها همه رو به خاموشی گذاشته اند
شهاب ها هم
سیاهچال ها هم
…
خودم را دارم گم می کنم
نمی دانم ستاره ام
شهاب یا سیاهچال
فریاد می زنم
” من کیستم ؟ “
کسی جوابم را نمی دهد
شامگاه دوم مهر ماه