جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

با حرفهایم راه می روم

نوشته شده توسط به تاریخ آوریل 1, 2021

 کنار برو لطفا

دارم از رویایم

عکس می گیرم

***

ساعت مچیم

از نیمه روز

نگذشته هنوز

روز رفته اما

برایم دست تکان می دهد

***

پیش تر ازین گفته بودم

نور سایه دارد

اگر در برابر نوری شدید تر قرار بگیرد

 اصلاح می کنم

نور سایه دارد

اگر مقابل تو قرار بگیرد

***

دستی برای گرفتن

دستی برای دادن

……

دست خدا

نه می دهد نه می گیرد

فقط نوازش می کند

***

صدای ترقه که می آید 

برگ گل

بر این گلدان

می لرزد

***

خنجری به دستم بده

خاطرات نخواسته ام را تا

خط خطی کنم

خیال نیست

هنوز

خنده های توخالیت در گلدان خاطره خاک می خورند

 ***

هزار صفحه و خاطره ی نا نوشته را

در ذهن خسته

مرور می کنم

پله پله از پلکان هزار پله

بالامی روم

ولی هنوز

درپلکان آخر اولین پله

ایستاده ام

 ***

با حرفهایم

راه می روم

با صدایم

از پلکانی به سوی خدا

بالا می روم

با دستهایم می خندم

با اشکهایم

شیشه ی پنجره ی رو برو را

تمیزمی کنم

تا دوباره

بارانی که در بهار می آید

به هاشورش کشد

۱۸/۱۲/۱۳۸۵

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *