نقطه، فاصله، سر سطر
ستاره خاموش است
تلفن زنگ می زند
شب ادامه دارد
صبح نمی آید
پاییز تازه آمده
برای ماندن در تردید است
…
نقطه
فاصله
… سر سطر
***
واژه ی ” است “
پشت ” بود “
پنهان شده
دروازه ی دریا ها را هم
– تا شنا نکنم –
با هفت قفل آهنی بسته اند
…
کاغذی فقط روبرو یم گذاشته اند تا
به خودکار آبی آنرا سیاه کنم
تا
…
نقطه
فاصله
سر سطر
***
ببین چقدر مهربانی
که یخ بسته ام
ببین چقدر قهقهه سر داده ام
و تا فقط برای اینکه خط بزنم گریستن را
می خندم
***
از آفتاب نارنجی فاصله می گیرم
و به سربی آسمان می خندم
و حضور مربعی آبی
و حبوط مثلثی قهوه ای
و واو عطف
برای نقطه ای سیاه
و باز
…
نقطه
فاصله
سر سطر
***
هزار بار و با هزار زبان
از عشق سخن راندم
تو ،اما همیشه در هزارتویی هذلولی چرخیدی
که زمان بگذرد
تا من به ساعتی آبی
میان عقربه های مشکوک
ایستاده باشم
تا
…
نقطه
فاصله
سر سطر
***
حالا که به بودنم عادت نکرده اید
خودکار آبی را بر می دارم
و از سر دلتنگی
با رنگ زرد شروع می کنم
و در کمال آرامش
به پایان می برم
برای روزهای نبودن
که هنوز خورشید هست
با شعاعهای موازیش
که از یکدیگر
دور تر می شوند
و من که از سلاله بارانم
و از سلاله خورشید
و نه توان تابش خورشید را دارم
نه طاقت دیدن گریستن باران
…
می اندیشم برای روز های نبودن
..
وقتی نباشم
در دوست داشتن
فاصله را رعایت کنید
در سکوت فاصله را رعایت کنید
در نوشتن فاصله را رعایت کنید
و بیاد بیاورید
وقتی که ساعت سرخ درون سینه ی من
به چنگک درد آویزان بود
میان قهقهه مدام می گفتم
…
نقطه
فاصله
سر سطر
***
دو خط موازی را
نه ……..
هزارخط موازی را
به دفتر مشقی قدیمی
– که گوشه ی انبار خاک می خورد –
به رنگ آبی
خاکستری
یا قرمز حتی
تا بر آن
مشق عشق را تمرین کنم
تا سراسر نفرت شود
به روزها و شبانی و دیگر باز
…
نقطه
فاصله
سر سطر
ا/۷/۸۵