جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

عشق و خدا و رنج

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 31, 2021

گفتي تمام مي شود

گفتم تمام شد

گفتي عبور مي كند

گفتم عبور كرد

از ابرهاي به باران نشسته پرسيدم

***

در سكوت نشستند

رقص برگهاي زرد پائيزي هم را

كنار پياده رو ديدم

و پله هايي كه ذوب مي شدند

و پله هاي برقي

***

هنوز كنار خيابان بودم كه

گفتم تمام مي شود

گفتي تمام شد

***

هميشه نصف و نيم خنديديم

هميشه نصف و نيمه گريستيم

هميشه ذهنم آخر را از اول

نيمه اول را هم

از

آخر

***

آه

آهن

آهنگر

***

بجاي اينكه مزرعه را سبز

آهن پاره اي به دست گرفتيم

بر سر يكديگر

تا بر چمن سبز

خون سرخ جاري شود

و باز

بجاي سبز

سرخ

 و باز مثل روز اول

نصف و نيمه خنديديم

***

هميشه اول 

از آخر

شروع مي شود

اگر بتوانم

دستهاي كالم را

ميان گلدان پشت پنجره مي كارم

گلدان پشت پنجره فردا را اما

باد

با وزيدن كوچكي شكسته

***

آشفته ام

نه از هميشه بيشتر

برگهاي اولين روزهاي آخرين ماه پائيزي اما هم

به نهايت زردي نشسته اند

***

گفتي تمام مي شود

گفته بودم

سه گانه عشق و خدا و رنج

هرگز تمام نمي شود
2/9/1386

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *