شهریور
از گرمی مرداد رفته بریدم
اما هنوز شاد نیستم
وقتی که گر گرفته دنیا …..
چگونه سایه ی سردی را اما
می توانم آیا
در پیرامونم جستجو کنم
***
گم می شوم میان آسمان و زمین
تا دوباره خدای گمشده را
با خودم
روبرو کنم
***
با خودم
قرار گذاشته ام بخندم امشب
بی حضور بیگانه ای
لا اقل بگذارید در تنهایی
اشکهایم را رفو کنم
***
” می خواهم خواب اقاقیا ها را بمیرم ” *
و کاسه ی خورشید آسمان شهریور را
هماهنگ بانگ فاعلن فعلاتن
زیر و رو کنم
***
دیشب
خورشید پشت کوه آه می کشید
بگذار دیشب بی خورشید را
از ذهن خسته جارو کنم
***
پر از تنهایی هستم
پرتاب می شوم به کهکشانی دیگر
و گم می شوم
مگر تو را ، نه
دیگرانی را با خود همسو کنم
***
تو آفتابی
کاش آفتاب روبرو نبود
….
هرگز نمی شناسمت
از آفتاب می گذرم
تا با خون سرخش وضو کنم
***
شیطان
شش جهت را بسته
پس چگونه ترا
آرزو کنم
۵/۶/۱۳۸۶