گفتگو
_ روزت خوش
از کجا می آیی؟
…
_ از سپیده دمِ غروب
در غروبِ سپیده
از مراسمِ دفنِ تاریخ
***
_ بر دستانت چیست ؟
_ در دستانم سبدهائی ست
پر از خون و خاکستر
و بر دوشم
کوله باری از حسرت پُر
***
_ از چشمهایت بگو :
بر چشمهای ترسانت
کدام گناه نکرده در زندان است ؟
…..
***
_ به کجا می روی ؟
_ به دیدنِ خدا یِ خود ساخته
که این بار را
بدوشم گذاشته
به همراهِ شمشیر های آخته
….
_ اگر دیدی مرا هم سلام برسان
….
_ بسیار خوب
خدا حافظ
24 / 7/ 90