چند نُتِ نا پیوسته
روباهِ پیری در جنگل
رویِ سیاهش را
پشتِ دستِ سپیدش…
پنهان کرده
***
در بزرگی کوچک می شویم
مثل تنهاییِ شعاع خورشیدی
یا تیزیِ جوانۀ دانۀ گندمی
غلطان
به خاموشواریِ زندگی
***
سوزش سرمایی از درون
همراه خشکیِ دردی
پوسیده در پیرامون
….
هماوازِ لالائی مکعبِ کارتون خوابها
در رنجی همیشگی
***
هلالِ ماه
خنجری برای کشتن است ؟
یا زبانۀ بالایِ دانۀ گندمی
که عقدِ زندگی می بندد
***
همه چیز باژگونه شده
چین پیشانی که بیشتر می شود
رنجاندن عطوفت است
جانی هم
الهۀ مهر
***
پرنده ای
چند نُت نا پیوسته خواند
تنها برای اینکه سیاهیِ شب را
رنگین کند
30-11-91