چرخشی میان خاطره ها
– برای ناهید حیدری- …
خاطراتم را اطو می کنم
همۀ درد هایم را هم پنهان
تا به صندوق خاطره بگذارم
خاطره ، خاطره ای دیگر می شود
تا بتوانم بگویم :
تولدت مبارک
***
به باغچه روبروی خانه سر می زنم
گلهای سرخ و سفید و زرد و آبی
برای سوگواران سر برکشیده اند
و برگهای سبز هم به چهار گوشۀ مستطیلی
………
درد و شادی
به هم در آمیخته اند
با چاشنی امیدی اما که شاید
سالگرد تولدت
آستانه آزادی باشد
در سرزمینی که سبز شود
…
تولدت مبارک
***
لاله ها ی سرخ هم از سرما
سر به گریبان گذاشته اند
ولی آفتاب امید
هنوز می تابد
تا بگوید :
تولدت مبارک
***
خنده برایم خیلی سخت است
کوتاه تر از شکار پرنده ای می گویم
در چنگال گرگان
که روباهان به صحنه آورده اند
و….
به خنده می گویم
خندیدن هم برای خدا
چند سالی است که سخت تر شده
،،،
داروی دردهایم را برای زمانی دیگر بگذار
تمام گفته های درد آلودم م را هم ندیده بگیر
…
به لبخند بنشان لبانت را
و همیشه بیاد داشته باش
که فردا روز دیگری است
…
اگر هوا ابری نباشد
آخر شب
نزدیکترین ستاره ها را در آسمان ببین
که چشمک زنان می گویند :
تولدت مبارک
20-8-91