بازی با واژه ها – 1
آنجا
عصایی در دست است
اینجا…
دست بر عصا
***
از ظهور ستاره می ترسیم
شب که می شود اما
به ستاره ها زُل می زنیم
***
همسایه
سایه هم ندارد
در سیاهی می آید
تا دوباره در سیاهی گم شود
***
از « لبخندت »
حروف « ن » و « خ » را برگزیدم
تا نخی شود
یا ریسمانی
شاید
طناب داری
***
نفرت از عشق بزرگتر است
نفرت چهار حرف دارد
عشق
سه حرف
***
بازی
تازه شروع شده
الاکلنگ نیست
که فقط به بالا و پایین رود
***
از زخم خنجر
درد نمی کشم
از زخمه صدای کودکان خیابانی اما
…
که گوش خدا
هرگز نمی شنود
***
بیا کمی با هم بازی کنیم
سکه ای به دستم بده
سکه ماه را
از آسمانم بردار
***
وقتی که گم شده ای
چه فرق می کند
که عقربه های ساعت
بر کدام مدار می چرخند
***
نبضم کند می زند
فشار خونم هم بالاست
دروغهایم تمام درست
آسمان این سرزمین هم
هنوز خط خطی است
***
وقتی که ابر
آبستن باران هست
یا تو بغضی در گلو داری
یعنی هنوز هست
یعنی هنوز هستی
***
گربه ای میان قفس
لم داده و دندان تیز می کند
برای زندانبانش
13- 7-91