لب و دندان و روزی دیگر
– ادامه شعر : « قطره ای در دریا » –
…
چقدر پنجره زیبا تر می شد
که غنچۀ عشق
در دهان های خفته باز شود
***
فاحشۀ اشتباه هم همیشگی است
…
دفترِ دو روز پیش را نیز
مثل همیشه
به یمنِ لعنتِ عادت می بندیم
***
دندانِ سخت از دریدن باز مانده
بدل به لبی نرم
تا برایِ مکیدنِ دوبارۀ خون
***
نمی خواهم فقط دوستتان داشته باشم
نمی خواهم فقط خورشیدوار
بر این بیابان بتابیم
روزنه کوچکی بر آسمان ،
قُطرِ کوچکِ قطره ای ،
عبور ابری پر از فریاد
شعاع تشنگی ، گرسنگی و دست تنگی را
کم می کند
***
عبورِ ستاره ای در کهکشانی دیگر اما
لبخند تاریکم را
به گوشۀ تنهایی می کشاند
***
باد سهمگین
پرهای کوچکِ میانِ بالش را برد
عشق در چگالِ نفرت افتاد
و دردی دوباره جوانه زد :
« اگر خاطره ای زیبا باشم
آرام تر بخواب می روم »
***
دندانهایی سخت و لبی نرم
و آهنگی نا خوش
که در سکوتِ میانِ شب
نمی توان شنید
…
هنوز گرگها
در این کشتارگاه
در تدارکِ خوردن و دریدن هستند
و کودکی از جنس ما
در انتظار دیدن خاطره ای از جنس بلور
به سوگِ گذشته نشسته
تا به مردن خود دل خوش
…
آفتاب هم اگر
پشت هزار اما وشاید و ای کاش و باید
بتواند بتابد
در پسِ فردا
فریادِ امشب
خاطره ای دیگر می شود
29-12-91