جایِ پایِ عبورِ مورچه ای هنوز هست
سروِ بخارا
جادۀ سمرقند
خوابِ كاشمر…
كابوس
بوسه
و سردابه اي سرخابي
…
ستاره ي بخت
هنوز بر مدارِ خيال مي گذرد
***موجي شتاب مي گيرد
ماهي قرمزي مي ميردپرنده ای سفید
پشت خاکی آسمانِ هنوز
تيله ای برای فردایش
بر آسمان رها می کند***
شب پره ها را مي رقصانم
به بازي ديشب پناه مي برم
و خدا را به مسلخ
…………***
ماهي قرمزي مي ميردپرنده ای سفید
پشت خاکی آسمانِ هنوز
تيله ای برای فردایش
بر آسمان رها می کند***
شب پره ها را مي رقصانم
به بازي ديشب پناه مي برم
و خدا را به مسلخ
…………***
هنوز هيچكس نمي داند
خدا چقدر شيطان است
و چند گلايه پرسشي دیگر می شود
و چند پرسش
نقطه هاي پایانی
…
يعني هنوز
جاي پاي عبور مورچه اي هست
***
زمان شتاب گرفته
…
وقتي زمان شتاب مي گيرد
به تكرار مي نشينیم
تا دوباره بگويیم :
براي رنجیدن
هميشه رنجي هست
***
به تاریکی سرد شب سر می خوریم
تا به سر آییم
یا بسُراییم :
زمان چه كند قدم بر مي دارد
ميان رگهاي خستۀ ما
…
محمولۀ كدام كشتي مگر در بار اندازیم
كه جاشوان به بي تفاوتي از كنار ما رد مي شوند
………………….
صداي ميرا
خاموش تر
***
از قول ماهیگیری می گویم
غوطه خورده در میانِ دایره های هم مرکزی
بر زلالِ سطح آب
و ماهی کوچکی میان دایره
…
دریغا که
شادی
ماهیِ لیزی بود
و هیچگاه به دست نیامد
15-1-92