جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

سه شعر

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 27, 2016

یک ) 

پلکان فرود می آید و به بالا بر می آید

تا دوباره فرو رود

و باز به سوی بالا

***

خورشید می رود و می آید

که سیاهی سفید شود

سفید رو به سیاهی

و باز

به سوی بالا

***

شیطان

چون حیوانی وحشی کنام می جوید

در درون من

و بعد بیرون می شود

تا حضور و روشنی خدا شدت گیرد

بیشتر و بیشتر

و آنگاه

باز  رو به سوی بالا

***

مگر به خاطر نمی آوری

گاه که در راه سفر به سرزمین های شمالی هستی

به تاریکی تونل فرو می شوی

و بعد که از تاریکی تونل بیرون می آیی

نو را از همیشه آراسته تر می بینی

با نگاهی

رو به سوی بالا

دو )

از لبخند تو و من است

که رودخانه ی زندگی

از فراز تپه ی نیستی جاری می شود

میان اینهمه سوگ و سیاهی

لبخندی بزن

***

گریه سر آغاز زیستن است

مویه اما

ادامه ی مردن

ولی بخاطر بسپار و هراس مدار

تا میان اینهمه گریه بخندی

یا به گریه بنشینی

میان موج خنده ای

که در دل این ترانه موج می زند

***

کلام آخر اینکه

برای اینکه 

دلتنگی ام فرو کش کند

لبخندی بزن

 

سه )

شیشه هم شکستنی ست

مثل قلب که ترک بر می دارد و می شکند

***

قلب هم شکستنی ست

که آبگینه وار ترک بر می دارد

برای شکستن

***

و بغض هم شکستنی ست

وقتی که می شکند

سیل جاری می شود

در مسیری که از آن عبور می کنی

***

قلب شیشه ای که می شکند

احساسها

مثل زلالی اشک

بر کف پیاده رو می ریزند

احساسهای ریخته شده

کف پیاده رو را خیس می کنند

و رنگ آجر فرش تیره می شود

تا عابران خسته به خستگی از روی شان بگذرند

و آنها ر ا له کنند

***

از آنسو تر عبور کنید لطفا

مگر نمی بینید

قلب

این بلور دوست داشتن شکسته

و خیسی احساس های ریخته شده

رنگ آجر ها را دیگر کرده

شهریور1385

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *