جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

باران دروغ

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 27, 2016

تمام تنم به درد می نشیند

وقتی که احساس می کنم دروغ می گویید

وقتی حس می کنم دروغ می شنوم

وقتی که دوست دارید دروغ بگویم و بشنوم

وقتی که دوست ندارم دروغ بشنوم و بگوییم

وقتی نمی توانم مثل شما به راحتی  باشما دروغ بگویم

و مثل شما از سر بی دردی به قهقهه بنشینم

و به پیله ی تنهائیم غوطه ور می شوم

……………….

وقتی که پس از اینهمه تلاش

پس از اینهمه باریدن باران پاییزی

رنگین کمان دوست داشتن

دارد

 کمرنگ می شود

***

 تمام وجودم به لرزه می نشیند

وقتی که تنها هستی

وقتی که تنها هستم

وقتی که تنهایی را

با تمام وجود حس می کنم

وقتی که کودک چهار ساله ی درون کسی

من هزار ساله را به ریشخند می نشیند

***

 تمام وجودم را هراس بر می دارد

وقتی که می اندیشم

پشت هر چهره ی فرشته سان شیطانی ست

و عشق را در گورستانها باید دنبال گشت

وقتی که از نردبان دوست داشتن بالا می روم

و به پوچی می رسم

……

وقتی که معیار زندگی

یا زنده بودن

به داد و ستد خلاصه می شود….

***

خواهش می کنم

کلام امشبم را که از سر دلتنگی بود

به هیچ کس مگو

یا با صدای بلند بگو که کسی نشنود

***

تمام تنم سرد می شود

وقتی که گرمی لبخند را بر لبانتان نمی بینم

و فقط قهقهه سر می دهید

از سر خودخواهی

*****

کلام آخر اینکه دوست داشتنم دارد

تحلیل می رود

نه اینکه نفرت جایش را بگیرد

هرگز

جای آن چه احساسی شکوفه خواهد زد در قلبم

خدا می داند

شکوفه ی مرگ باشد

شاید 

 

آبان 85

 

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *