با من صنما ، استقبال از مولوی
با من صنما دل یکدله کن از خوب و بدم کمتر گله کن
از خوب و بد ما خواب شدی برخیز و جهان پر مسئله کن
بذری بنشان اشکی بفشان حاصل نگرفتی حوصله کن
عاشق نشدی برعشق نشین غافل شو و ترک قافله کن
من مست تو ام پابست تو ام پابندی ما را زلزله کن
من دام تو ام صیاد تو ام بی حوصله ام کم فاصله کن
دامی ست هوس صیدی ست و بس چون صید شدی شب را یله کن
شمعی شو و در شب راهنما نوری به شب پر آبله کن
بگذار که خود از هست شوی از نرگس مستی مست شوی
چون مست شدی از خود به درآ آنگاه جهان پر ولوله کن
نه من به سما(ع) با زردی تن اندوه مرا صد چلچله کن
با عشق بخند از عشق بمیر این عشق بگیر و سلسله کن
نگذار مرا از دست روم بر قبله نشین خود قابله کن
صد نهی شدی صد وحی شدی یکبار فقط لب را بله کن
مشغول خودم مشغول خدا تو ذکر خدا را مشغله کن