جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

پنج تابلوی معرق

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

تابلوی اول: صورتی

 

نزدیک تر بیا

مثل زمانی که لنز دوربین را تنظیم می کنیم

برای عکس گرفتن

من هم دارم عدسی چشمانم را تنظیم می کنم

برای گرفتن یک عکس

نزدیک تر کمی

زیاد شد

کمی به عقب

خاطرات این دو روزه

هزار ساله اند انگار

خاطره پشت خاطره

می آید تا حضورت را همیشگی کند

چقدر زیباست

تمام خاطره ها رنگ صورتی به خود گرفته اند

 

تابلوی دوم: نیلوفری

 

سئوال می کنم از خود

باغبان این گلخانه ام مگر

که سرتاسرش را جوانه ی گل نیلوفر و اطلسی نشاء کرده ا ند

و من راه افتاد ه ام با شیشه ای گلاب بدست

پای هر جوانه قطره ای

آبگینه که خالی می شود

از آب گونه ام کمک می گیرم

تا فردا که  دو روز از دیروز جلو افتاده

به تماشای گل های تازه بنشینم

با کلامی خفته زیر لبانم

که زمزمه کردنی است

گفتنی اما نیست

 

تابلوی سوم: سبز

 

راهی که می شوی دلت می گیرد

مثل زمانی که گمشده ای داری و نمی دانی چیست

حس می کنی که فضا را

موسیقی غریبی پر کرده

و بندی از شعری در پسِ پشتِ خاکستریت تکرار می شود

چیزی به ذهنت خطور می کند

کنار جاده زیر نور نگه می داری

خودکار سبز را از جیبت در می آوری

کاغذ سفید هم که همیشه همراهت هست

کاغذی بر می داری

اما افسوس…

آنچه را که می خواستی بنویسی از ذهنت پریده است

تو هم به چمن خیس کنار جاده خیره می شوی

و با خودکار سبز روی کاغذ سفید

خطوطی عمودی و مایل، اما کوتاه

که مثلا طرح سبزی چمنی است لگد شده

و بعد به راهت ادامه می دهی

همین…

 

تابلوی چهارم:  زرد

 

تنها که می شوم

شعری از گذشته بیادم می آید

بنام گل زنبق

هر چقدر فکر می کنم به خاطر نمی آورم که گل زنبق چند برگ دارد

اما بیاد می آورم شبدر را که گل نیست

سه برگ دارد

راستی…

عشق هم که گل نیست

نمی دانم که چند برگ دارد

 

تو

می دانی؟…

 

تابلوی پنجم: کبود به رنگ کبوتر چاهی

 

نیمه شب است

مطمئنی که دیگر پشت درکسی نیست

یا نباید باشد

در را می بندی

قفل در را هم می اندازی

اما صدای کوبه ی در ترا بسوی پنجره می کشاند

راستی نمی دانی چرا؟

آه ه ه ه ه ه

آن کبوتر چاهی

آنهم این ساعت

با نگاهی رازناک به من، پشت پنجره در متن تیره شب

چه معنی می دهد؟

تیر 85

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *