پروانه و خورشيد
از چشم پروانه
خورشيد دوست داشتني و باورنكردني است
از چشم خورشيد
پروانه
◊
خورشيد پشتِ پنجره
پروانه پشتِ پنجره
من در خوابِ خورشيد و پنجره و پروانه
◊
دوست داشتني چرا نمي شوم
در چشم ماهي
– پروانه-
– خورشيد-
◊
چقدر وحشت مي كند
پروانه در طلوعِ غروب
وقتي فقط مرا پشتِ پنجره مي بيند
◊
پنجره ی خورشيد را مي بندي
هزار شمع روشن مي كني
پروانه اما يخ زده از سرما
پشتِ شيشه ی پنجره
◊
پروانه خواندن و نوشتن نمي تواند
پريدن را اما…
پروانه باش
كوتاه به زيستن
اما دوست داشتني
خورشيد دارد غروب مي كند
◊
نگاهم
در جستجوي كوچكترين خورشيد است
و بزرگ ترين پروانه
◊
چشمِ پروانه كوچك است
آسمانش اما
از سياهيِ خالِ بالش بزرگ تر
◊
به جستجوي خورشيد باش
و آفتابگردان
و پروانه كه آفتابگردان را
◊
بال ندارم
وگرنه
پروانه مي شدم
براي نزدیك تر شدن به خورشيد
◊
پروانه چشمهايش را
روي با لهايش نقاشي كرده
◊
آسمان را آبي كن
خوابت را مهتابي كن
اگر هنوز
عاشقِ رقصِ پروانه ی پشتِ پنجره هستي
◊
آفتاب هميشه است
رهايش كن
لكه ابرِ كوچك را ببين
و عبورِ پروانه را
بر قابِ پنجره
◊
پروانه در خيالِ خود
فرزانه در خيالِ خود
تو اما خيال را رها كن
زمان گذشت
◊
پيله خوابِ پروانه
پروانه خوابِ پيله
من و تو و خدا هم
خوابِ یکديگر را
◊
چند بار حسرتِ پروانه
به رنگين كمان
رنگين كمان
به رنگِ بالِ پروانه
◊
پروانه مي پرد
خورشيد مي تابد
شب
سرِ آمدن ندارد