جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

مناسبت نمی خواهد

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

دنبال شعر گمشده ای می گشتم

میان دست نوشته های گذشته

این سه شعر را کنار هم پیدا کردم

پنج سال پیش نوشته بودم آنها را

با دستخطی عجیب و لبریز از درد

“ دست نوشته می تواند

بیان کننده ی  اندوه و احساسِ درون باشد

ای کاش

دست نوشته های حافظ و مولانا را می توانستم ببینم

دست نوشته های فروغ را دیده ام

دست نوشته ای از شاملو را هم

داشتم می گفتم

مناسبت نمی خواهد

هر زمان که آسمان دلت ابری شد

ببار

تا آبی شود

* * *

در روزهائی که افغانستان

واقعا “ افغانستان” بود

آمیز ه ای از بوی خون و باروت و هق هق و مرگ

مگر نمی دانی؟

تکرار می کنم:

“ م گ ر” نمی دانی “ م ر گ” و هق هق

مثلِ نگاه و نفرت

حتی خدا

همه بو دارند؟

مگر بوی بهار را نمی شنوی؟

مگر صدای باران را نمی بوئی؟

مگر بوی باران را نمی شنوی؟

مگر صدای بهار را نمی بوئی

می دانم که چیزی بیاد نمی آوری

به خاطر نمی آوری…

و کلام آخر اینکه

بهار را حداقل سالی یکبار می بینم

باران را هم

هر شب که آسمان دلش بگیرد

از اینهمه ظلم که بر زمین جاری ست

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *