سرود دردهاي موازي
از گردونه ی دوست داشتن
پروانه ای پرید
پریدنش مبارک باد
گواهِ وسعتِ باران
تپه زارانی که باران را نوشیده اند و به سبزی نشسته اند امسال
گواهِ صاعقه
پروانه هایی که می پرند
به موازاتِ عشق
***
بر تخته ی سیاهی
معلم ریاضی
با گچ سفید
دو خط موازی کشید
تا هزار مسئله سخت را در ذهن کودکانه ما آسان کند
پس موازی شدیم و موازی رفتیم و موازی گفتیم و موازی گریستیم
خطوط موازی به بینهایت کشیده می شدند
و ما بر دو جانب موازی رودخانه ای که تا ابدیت امتداد داشت
چونان صف چنارانی سالخورد
با خستگی به تسلیم سر سپرده بودیم
وقتی که آفتاب هنوز بر نتابیده بود
آفتاب راهِ همیشه و ماه
راه همیشه را
و لکه ابری سرگردان بر آسمانِ فیروزه ای در تردید
مگر بشود بارانی
تا ببارد به گونه ی کودکی گریان
یا غنچه ای خندان
***
از گردونه ی دوست داشتن به دور افتاده ام
چونان تبری خسته به جنگلی سر سبز
یا قایقی باژگونه
بر دریایی بی افق
یا ترانه ای که به لب گزیدنی
دشنام می شود
* * *
مرا و ترا چه می شود
که بر سر راهِ تو
دوست داشتنم ترک بر می دارد
و آسمان ترک بر می دارد
و عشق ترک بر می دارد
تير ۱۳۸۵