جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

ساعت چند است؟

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

دوست دارم بخندم

یا شاید دارم می خندم

راستی!

ساعت چند است؟

شبتان خوش

ممنون

سه سال پیش از یک افغانی شنیدم که گفت:

“یک جهان ممنون”

عبارتِ جالبی بود برای من

برای شما جالب نیست؟

از انگشت شصت پا شروع کردم

و داشتم می رقصیدم

از خواندنِ حروف الفبا

شروع به دیدن کردم

وای اگر نتوانم مجسم کنم که دیوارهای خانه های همسایه های دست

راستی مان چه رنگی ست و بچه هایشان که هنوز رنگ مدرسه ندیده اند

و مداد را می جوند؟

یا آنرا به گونه ی شیئی زینتی زیر بالش مخفی می کنند؟

راستی… ساعت چند است؟

* * *

دوست دارم بخندم بر این بازی

ابر می خندد

اگر چه آفتاب به گریه نشسته

….

داغدارِ این تنهائی همیشگی هستم

و در تلاش با خود

تا ببینم ساعت چند است؟

آنقدر بر زمین پا می کوبم

که آسمان

روی سرم خراب شود

تا نتوانم از هر غریبه ای بپرسم

به وقت افغانستان الان ساعت چند است؟

* * *

دوست دارم بخندم

دوست دارم کنار سفره ی شام

قهقهه سر بدهم

قورمه سبزی

آماده ی بلعیدن است

خوشه ی انگور

کنارِ سفره آنسو ترک

در انتظار…

و باز آنسوتر

بمب های خوشه ای که برای چند ثانیه

همه جا را روشن می کنند

حتی مرا که سوی مرگ و سیاهی می روم

راستی نگفتی ساعت چند است؟

 

مرا ببین

که از کودکی به دامن مادری مُرده می پرسم

ساعت چند است؟

* * *

چقدر سئوال می کنی ؟

مگر نمی بینی

دارم

مک می زنم به پستانِ مادرم

که گلوله راه پستان هایش را بسته

و دارم بجای شیر

خونابه می خورم

چقدر سئوال می کنی؟

مادرم

هیچگاه ساعت نداشت

بجای من و مادرم

به مرز ایران اگر رسیدی

از مرزبان بپرس

ساعت چند است؟

مهر 80

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *