بدون اینکه بخواهم
بدون اینکه بخواهم
به لحظه ی نبودن
نزدیک می شوم
بدون اینکه بخواهم
به شاخه زیبای خاردار گلی
دست می کشم
و خارها همه سرخ می شوند
بدون اینکه بخواهم
خدا را می بینم
به همراه احساس شرم
و خدا مرا نگاه می کند
با نگاهی
پر از عطوفت و بخشندگی
بدون اینکه بخواهم
به لحظه ی نبودن
نزدیک می شوم
و احساس می کنم
که با وساطت عشق
به درگاهش آمرزیده ام
فروردین ۸۵