جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

با تيك و تاك تا طلوع فاجعه

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

تق تق

صداي بال كبوتر

كه مي خورد بهم

در اوج آسمان

اينست آن كبوتر قاصد

كز مرد پرتوان خبري دارد

آن مرد پرتوان

امشب مرا بانتظار نشانده ست

او خواهد آمد از ره و

دستان خالي تو

پر مي شود

_

تصوير پرابهت او را

بر روي كاسه هاي قديمي نديده ام

و در كتاب هاي قديمي نخوانده ام

نامش را

بر سنگواره ها نوشته شده نامش

و سنگواره هاي قديمي يكان يكان

اين راز را به سينه ي پسرانشان سپرده اند

ما سنگواره ايم

وقتي كه از در آمد

خواهي ديد

ما را از سنگوارگي چگونه رها خواهد ساخت

_

چك چك

صداي ريزش ملايم باران

باران هميشه نرم نمي بارد

اينسان

مگر خجسته سواري

بر اسب راهواري

شمشير مي تكاند و مي آيد

آن مرد خواهد آمد و لب هاي بسته ي تو

وا مي شود به خنده

_

تق تق

در ذهن كودكانه ات اي همچو من هميشه منتظر و بي شكيب

باور نمي كني

كسي است كه در را مي كوبد

 

با ضربه قدم هايت بر سنگفرش دالان

اين بانگ را جوابي ده

بگشاي در

آن پرشكوه مرد

طي كرده است راه دور و درازي را

خسته است

_

انگار ، دست خالي برگشي

انگار پشت در

نبود

كسي

 

تق تق

آواز پر جنايت تبر است اين

كز جنگلي به ظلمت و به وسعت شب مي رسد بگوش

بربند لب ،

خموش

شايد صدا ، صداي سم اسبي است

كه مرد پرتوان را

مي آورد

_

وقتيكه از ره آمد

و ديد باغچه خالي و خاكي و خامش است

در باغچه تخم گل ميخك خواهد كاشت

گلهاي ميخكي كه شباهت به

گل ميخهاي كوبه ي در

خواهند داشت

و ذهن باغچه مان را

از قيل و قال ناشيانه ي گنجشكان

خواهد انباشت

_

وقتي كه در نگاهم

فرياد نارساي مرا خواند

وقتي كه دست هاي ترا ديد

شعر مرا غنا مي بخشد

و واژة ثقيل محبت را

براي تو

تفسير مي كند

_

خسته شدم

از اين صداي ضربه هاي ممتد و متوالي

گويا در گشودة ديدارش

بر تيرگي خالي اين انتظار محصور

فائق نمي شود

گويا صداي تَق تَق و چك چك

گويا صداي چك چك و تِق تِق را

پاياني نيست

_

هق هق

اينهم نزول مرثيه

اينهم صداي ريزش

اينهم صداي گريه

آن پرشكوه مرد نمي آيد

مهر 49

 

 

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *