جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

از پنجره تا خدا و دست 2

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 20, 2016

كنار پنجره می نشينم و بازش مي كنم و مي خواهم از تو

تا بيائي

هر چه منتظر مي مانم تا….. خبري از تو نمي شود

دست هايم را روبروي صورت مي گيرم و دعا مي كنم

تا دو دقيقه

تا دو ساعت

تا دو روز

….

..

تا دو هفته، دو ماه، دو سال

مي دانم كه هيچوقت نمي آیی

….

..

براي اينكه دارم احساس می كنم

كه از همان دقيقه اول

تا هميشه

كنارم بوده اي

بهمن 84

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *