جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

رنگين كمان

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 19, 2016

امروز مثل هر روز در خيابان خلوت هر روزه راه مي رفتم كه ناگهان روبه رويم دروازه اي به گلستاني باز شد با گل ها و پرنده هائي الوان با تنوع رنگهائي رنگينتر از رنگين كمان …

لحظه اي نه كه ساعت هاي بسياري به گل ها خيره شدم، گل شدم ، از دريچه چشم گل دنيا را ديدم كه همه جا گل بود و گلاب و گلباران ، رقصان بر آبگير چشم چشمه تشنه…

زنگ ساعت مچيم گفت كه برگرد كه وقت برخاستن است و با من بود كه به سكر خواب صبحگاهي مي ماندم …

آخرين گل را درودي گفتم تا به راه افتم و مثل هر روز بر مسير هميشگي بيفتم كه غنچه نوشكفته اي چشمك زد ، تا يك لحظه بمانم و نگاهش كنم و هنوز راه نيفتاده بودم كه گلي ديگر صدايم كرد

و غنچه اي و گلي و غنچه اي ديگر …

پر يكي از غنچه ها به رنگ نقره بود و آينه مانند تا در آينه خيره شوم و او را ببينم كه مثل هر روز در خيابان خلوت هر روزه راه مي رفت كه ناگهان روبه رويش دروازه اي به گلستاني باز شد با گل ها و پرنده هائي الوان با تنوع رنگهائي رنگين تر از رنگين كمان …

لحظه اي نه كه ساعت هاي بسياري به گل ها خيره شدم، گل شدم از دريچه چشم گل دنيا را ديدم

كه در همه جا …

دي ماه 70

اظهار نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *