پرتقال ، درس كلاس اول
دندان شيريم
درد مي كند
مادر دندان ندارد
مادر آش دوست دارد
من شير دوست دارم
مادر مرا شير مي داد
شير مادر هنوز مرا سير مي كند
هنوز ديو بدجنس قصه
پري دريائي را اسير مي كند
***
آسمان آبي است
آسمان آبي
خيلي بزرگ است
من در زير آسمان آبي
خيلي تنها هستم
اگر بزرگ شدم
با پول قلكم
آسمان كوچكتري
براي خودم مي خرم
***
گلابي
خيلي قشنگ است
پرتقال
خيلي نارنجي است
من توپ ندارم
من پرتقال ندارم
من توپ را خيلي دوست دارم
مادرم مي گويد
پرتقال خيلي گران است
مادرم نمي داند
پرتقال ويتامين دارد
آموزگار
خيلي مي داند
اگر بزرگ شدم
آموزگار مي شوم
و براي اينكه شاگردانم ناراحت نشوند
به حرف “پ” كه رسيدم مي گويم:
پرتقال
هيچ چيز خوبي نيست
***
آموزگار مي گويد
دست بايد
پاكيزه باشد
لباس بايد
نو باشد
من لباس نو را
خيلي دوست دارم
من به بابا مي گويم
همين فردا
لباس قشنگي از اداره برايم بياورد
***
من اداره را دوست دارم
من بابا را دوست دارم
من مادر را
دعوا نمي كنم
من آش ديشب را
دوست ندارم
اما دوباره امشب
آش ديشب را مي خورم
با من دعوا نكن
از دعوا
زبانم بند مي رود
من هيچ وقت دعوا نمي كنم
فقط با دعوا
دعوا مي كنم
***
به مادرم گفتم
يواش
دوستم بدار
اگر بعضي موقع ها دوستم بداري
هميشه فكر مي كنم
دوستم داري
به خواهرم گفتم
كاري نكن كه گريه كنم
من هميشه زود گريه ام مي گيرد
آموزگار گفت:
براي حفظ سلامتي
هر روز پرتقال بخوريد
***
فردا و پس فردا
اگر مرا دعوا نكنند
ديگر
هيچ وقت به مدرسه نمي روم
براي اينكه هيچ كس نداند
من هر روز
غذاي نيمروز ندارم
خواهش مي كنم
به هيچ كس نگو
ديشب كفتري به خوابم آمد
كفتري كه مرا بر بال خود نشاند
و تا پايان داستان ” داستان بي پايان ” برد
***
من
درس كلاس اول را
تا به آخر
ياد گرفته ام
چرا كسي به من ” آفرين ” نمي گويد؟
چرا
ديروز كه عيد بود
كسي سبدي پر از شيريني و پرتقال
پشت پنجره نگذاشت؟
چرا تو كه بابايم هستي
كاغذي به دستم نمي دهي
تا بر سفيديش
پرنده اي را
درخت سيبي را
و پرتقال نارنجي رنگي را
در وسط يك آسمان
نقاشي كنم؟
***
آموزگار گفت:
درس امروز ” دايره ” است
مادر
براي فريب دادنم گفت:
« آفرين »
بابا مي گويد:
سرو صدا نكن
من به مادر مي گويم:
مرا دعوا نكن
به دوستم مي گويم:
فردا بيا كنار پنجره
كنار پنجره اي
با چهار زاويه راست
را تازه ياد گرفته ام « هزار »
هزار بار مي گويم
اگر كنار پنجره بيائي
دايره اي نارنجي
ميان آسمان نشانت مي دهم
دايره نارنجي رنگي كه
هر وقت نگاهش مي كنم
طعم شيرين ” پرتقال ” را
زير زبانم
حس مي كنم
بهمن 70
( خوانش شعر : منصوره منظری حصار )