كودكي كنار خيابان
كنار خيابان افتاده ام
نياز به قرص ناني دارم
***
گروه گروه
از جشن عاطفه ها مي آيند
و هيچ كدام كودك افتاده در كنار خيابان را
نمي بينند
***
كنار خيابان افتاده ام
نياز به قرص ناني دارم
تازه و گرم
در اين شهر
چند هزار نانوائي هست؟
و روزي چند قرص نان از تنور بيرون مي آيد؟
چند هزار بار؟
چند هزار بار قرص ماه را بشمارم
در انتظار گرفتن صدقه اي
براي داشتن يك قرص نان؟
***
كنار خيابان افتاده ام
نياز به قرص ناني دارم
هنوز خدا را از ياد نبرده ام
اما كي؟
كجا؟
خدا
مرا از اين گرسنگي نجات مي دهد
***
كنار خيابان افتاده بود
خواب نبود
ماه را مي ديد كه به آهستگي از شرق آسمان به سوي مغرب مي رفت
اسفند 78