دشنه و آئينه
دستي از آنسوي آئينه نمايان شد
آنسوي آئينه كه آيت پاكي بود
شد نمايان دستي
هم به زيبائي آئينه
دشنه را بايد تا دسته با دست فرود آورد
شايد با خود مي گفت
دست ها آلت تزويرند
دشنه و آئينه نيز
زير لب من زمزمه مي كردم
و تصويرم در آئينه لب مي جنباند
_
دلم از آئينه رنجيد
دستم از دست هراسان شد
اعتقادم نيز از پاكي
رو گردان
اسفند 48