حركتي ميان دو نقطه
– براي هستي –
پخشکننده صوتمجمري از طلا بر رف و ستاره هاي منگوله دوزي شده
آويزان از سقف
حجمي خالي
لبريز از تواتر هجوم بهار و پائيز
***
كودكي كه كودك نبود
مشق شبي را
كه مشق شب نبود
و درس هندسه را
كه درس هندسه نبود
به نوشتن آغاز كرد
بر دفتري بياباني
با قلمي نامرئي
دو نقطه رسم كرد
***
هنوز از شروع شب زمان درازي نگذشته
دقيق باش و ببين ميان آن دو نقطه چيزي با سرخوردگي سر مي خورد
نقطه پايان
در تدارك تكرار است
تا بشود نقطه آغازي براي سرخوردني ديگر براي چيزي تا
رسيدن به نقطه پاياني ديگر
اين بار اما
سر مي خورد نه با سرخوردگي
انگار پله اي رو به بالا فرا رويش قرار داده اند
نقطه پايان
باز آغاز حركت ديگري ست
به سوي نقطه اي ديگر
و باز ….
***
كنار هجوم مداوم بهار و پاييز
كاشي خانه به شكل آسماني پر از ستاره
و به زاويه اي از دسترس به دور
سيني مسي گداخته
به گوشه اي افتاده
به رنگ خورشيد
شهريور 79