بامدادي 2
برای احمد شاملو
مگر اين خورشيد
با غروب تو غريبه افتاده
كه هنوز بر مدار هميشه مي چرخد
***
اگر افق صدايت را مي شنيد
اگر افق صدايم را مي شنيد
اگر افق صداهايمان را
…..
مثل اينكه افق هنوز
بامداد را نديده است
***
براي بودن مي رنجم
براي نبودن مي رنجم
براي نبودن عشق بامدادي مي رنجم
طلوع فردا
غروب نفرت است
وعده ما ” بامداد “