گل زنبق
گفتم مرا به قطره آبي
مبدل كن
چيزي نگفت
گفتم مرا به كوچكترين ذره
_چون خاكستري_
مبدل كن
چيزي نگفت
گفتم مرا صدائي كن
بي پژواك
چيزي نگفت
كه شنيدنش
مقبول روح خسته ام باشد
***
گفتم
هميشه در طلب زنبق بهشتي
بوده ام
مرا به شكل زنبق بهشتي
57
آرايش كن
شايد كه كودكي
در دوردست دوري
با چشم هاي شيشه اي و آبيش
آن را
نوازش كند
***
گل زنبق
به شكل پنجره اي شد
پنجره
شيشه اي به رنگ گل زنبق داشت
و كودكي
با زنبق ميان دستش
با ضربه اي به شيشه
سكوت را و شيشه را و تنهائي مرا
در هم شكست
خرداد 69