گلابي به كهكشان
نه بودنم
نه نبودنم
گردش هيچ ستاره اي را عوض نمي كند
نه عشق
نه نفرت
نه گرماي زاري اين شب
اين يخ انجماد را نمي شكند
با كه و چگونه بگويم
شاخه اميد شكسته
گل ياس
پشت شيشه پنجره پنجه دوانيد
***
نه خواسته ام باشم
نه مايل به زنده بودنم
بي دوست داشتن
وقتي كه
وقتي كه …….
_ چه قدر از اين نقطه هاي نا خواسته آمده ميان شعر بيزارم _
وقتي تمام دنيا دروغ مي گويد
هرگز دروغ نگفته ام
وقتي تمام دنيا دروغ و نيرنگ است
***
گاه مي انديشم كه عشق
نفرت از دنياست
گاهي به نفرت پناه مي برم
ز غايت عشق
روزگار غريبي ست
دوست داشتن را بر طناب نفرت بايد آويزان كرد
و عشق را بايد به كلاس اول برد
***
اي كاش
به بال ستاره اي آويزان شوم
اي كاش به بال شب
اي كاش بياويزم خود را
به بال ستاره اي كه بر كهكشان گلاب عشق مي پاشد
ارديبهشت 77