خط خطي
جانم دفتري است
جسمم دفتري ديگر
بگذار خط خطي كنم اين دفترها را
چون كودكي كه از سفيدي كاغذ
لجش مي گيرد
***
هيچ پرنده سفيدي
بر آسمان چشمم نيست
تا بند ذهنم را
بر پرش بپيوندم
و بر آسمان آبي شنا كنم
دلم گسيخته قرار است
در سكوت و در ازدحام قرار نمي گيرد
***
بگذار بال سپيد كبوتري را
بر شانه هايم
نقاشي كنم
و دور شوم و خالي
ازين دنياي خط خطي
تا به شطي
بر آسمان بپيوندم
كه هيچگاه قرار نمي گيرد
كه هيچگاه نمي ميرد
آذر 70