تنگ بلور
ماهي در تنگ بلور
يك لحظه قرار ندارد
در جستجوري سنگ و گاو و زمين و انسانهائي ست
كه بر اين زمين
مي زيستند
****
دلم مي خواهد بقدر دريا گريه كنم
بقدر بركه اي
حوضي
تنگ بلوري
و ماهي كوچكي شوم
با جمجمه اي كوچكتر
برقصم و شنا كنم
و سر به ديوار بلور بسايم
تا آن سوي زمان
چون آن سوي زمان
كه دريا و ماهي و سنگ و گاو و زميني بود
51
و انسانهايي كه
بر اين زمين مي زيستند
****
دلم مي خواهد پرنده اي شوم
پر پرنده اي حتي
محصور در ميان انگشتان طفلي
كه معصوم ترين نگاه را دارد
****
پر از پروازم و نمي پرم
بالهايم را قيچي كرده اند
براي من كه چنينم و جز اين نيستم
چه لذتي ست نپريدن
بارها گفته ام
تقدير فرازتر از زيستن و خواهش ماست
و نمي دانم
چه كسي تقديم را رقم مي زند
****
ماهي در تنگ بلور
يك لحظه قرار ندارد
در جستجوي سنگ و گاو و زمين و انسانهايي ست
كه بر اين زمين
مي زيستند
بهمن 1368