براي كسوف فردا
در هزاره ديگري
حديث امشب ما را
به خواندن نشسته اند
***
باشد
كه اين كسوف
كسوف نفرت باشد
شايد اما
كسوف عشق
***
شايد كه نيمه تاريك عشق
به دايره نفرت
مماس شده
يا “ماه”
عين عطوفت است
يا خورشيد
−دوست داشتني هميشگي −
منتهاي خشونت
شايد هزار شايد در فردا
حقيقت شود
***
فردا
پس فردايش را به دنبال مي كشد
من اما
اين نفرت مزمن را
با كدام اسلحه عشق
بكشم
و زير پا له
تا مگر كاش …
كاش كسوف فردا
كسوف نفرت باشد
***
خنجر عشق
بر گلویم
خورشيد
در آستانه محاق
سرگردان
در هذلولي كه از عشق و نفرت
آكنده است
و بام آسمان
كه زير پاي من افتاده
و باز
نه عشق را مي شناسم
نه ستاره ها را
قاب خاطره ام خاليست
***
در هزاره ديگري كه نه تو هستي نه من
از كسوف فردا هم خبري نيست
اما هنوز
آسمان آبي ست
و هنوز خورشيد مي درخشد
78/5/19