بختك
از باغ پر شكوفه پرسيدم:
آيا بهار آمده؟
شكوفه
لبخندي زد
***
از پرنده اي كه در قاب آسمان خيالم مي پريد پرسيدم:
بالت كو
لبخندي زد
***
بند بختك خوابم را وا كردم
تا فراز شود از من
تا تو را بيازارد
لبخندي زد
***
شكوفه و خيال و تو بختك
به بودنم شك كرديد
لبخندي زديد
فروردين 71