جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

ترا و کودکان خیابان را

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

برای محمد علی سپانلو – … کار بیهوده ای ست شاید ….. کنار هم گذاشتن برگها تا ستاره ای بسازم کنار هم گذاشتن ستاره ها تا درختی کنار گذاشتن نفرت تا عشق *** کار مفیدتری هم هست …………… سر به سجده بگذارم و مهره های تسبیح را در میان انگشتانم بلغزانم که با عبور هر مهره بر ریسمان تسبیح حواله باغی در بهشت نصیبم شود *** با تلخ خندی دروغی گفتم …. بهترینی هنوز هم هست : با دستهای تو قصری می سازم با خشت هایی از طلا و خشت هایی دیگر نقره و در جشنی با شکوه تنها ترا و کودکان خیابان را به میهمانی کوچکم دعوت می کنم...

مطلب کامل

شب به خیر

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

– شب بخیری برای کسی که من است – … شب به خیر نیمه شب است درد هم مثل همیشه بیشتر از اندازه …. دردهایت را گلوله کن و زیر بالشت بگذار که فردا صبح زود با آنها نارنجکی بسازی *** نه سه سال نه سی سال نه سی صد سال سه هزار سال می شود که گرده پشتم را به نقش خنجر و شلاق وا گذاشته ام و در این هزاره ها درد چهره ی استخوانیم را زینت بخشود ولی چه سود که از سکوی غرور عزیزم هرگز پایین تر نمی خزم *** خاک عقیم ابر عقیم دستها و خنده های مان عقیم …. آفتاب باورمان اما هرگز عقیم نمی شود *** در جستجوی مسیری وارونه ام از درختی کهن به نهالی جوان از نهالی جوان به جوانه ای از جوانه ای به دانه ای ….. تا دوباره شکوفا شوم دانه رشد کند و جوانه ای شود تا نهالی و درختی در سرزمینی و به دامن آفتابی اما که از فریب و دروغ تهی باشد...

مطلب کامل

چهچهه ای برای تنفس

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

برای ناهید حیدری – زخمه ای بر سازی… جمله ای در کتابی نقطه ی روشنی میان قاب سیاه یک نقاشی و یا تولد یک احساس به شکل واژه ای در شعری ….. واژه زندگی فاصله ی کوچکی است میان تولد و مرگ کهکشانها روزی زنده می شوند در فردایی دیگر می میرند عاقلان چنین اند تنها دیوانگان می انگارند برای همیشه جاودانه اند *** مدادم به ته رسیده دیگر نمی نویسد … از آغاز تا پایان داستان را گفتم نوشتنم تنفس کوتاهی بود برای ادامه ی زیستن که خاطره ای شود *** به اول داستان بر می گردم …. زخمه ای بر سازی جمله ای در کتابی یا پرواز کبوتری … پرنده آسمان و پنجره حصاردیوار را حتی هم نمی بیند برای زیستن و نفس کشیدن تنها چهچهه سر می دهد 6-7-...

مطلب کامل

یک رباعی

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

آمد به هوای دیدن گل ، باران پاییـــز ، برای دیدن گلبـــاران لبخند تو چون غنچه و بغضت چون ابر سخت است بجــای دیدن کل ، باران

مطلب کامل

پرواز

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

* تقدیم به تلاشگر صفحه ادبیات پرواز *  آغوشم آشیان کبوتری باید باشد درختی را شاید که شکوفه ای را میان دانه بپروراند تا بر آسمان رهایش کند*** چونان کودکی که از تنهایی ریگی از کفش کهنه بر می دارد و آسمان و خدا را نشانه می گیرد*** دستم تهی است سبدی از میوه پر می خواهم تا میان کودکان خیابانی قسمت کنم …. یاریم اگر نمی کنید ناسزا سزاوارم نیست *** خاطره هایم از من می گریزند مثل حروف الفبا وقتی هنوز کلاس اول بودم *** هیچ تردیدی نیست اگر هنوز نباشیم کودکان فردا خورشید را و راه خانه خود را پیدا می کنند و شب از ظلمت بی حاصلش ناله سر می دهد *** هنوز اول راهیم نیمه شب است هنوز هنوز به میانه ی راه هم نرسیده ایم میان میدانی مصییت بار مملو از ماجرای مکالمه ی میان مین و مرگ مثل میوه ای که هسته را می ترکاند یا مرواریدی را که صدف را مجنونی که لیلی را منتظر رهایی هستیم *** مایوس نیستم می دانم من و تو و مردم محنت کشیده ما می شویم...

مطلب کامل

بازی با واژه ها – 1

نوشته شده توسط به تاریخ جولای 31, 2016

آنجا عصایی در دست است اینجا… دست بر عصا *** از ظهور ستاره می ترسیم شب که می شود اما به ستاره ها زُل می زنیم *** همسایه سایه هم ندارد در سیاهی می آید تا دوباره در سیاهی گم شود *** از « لبخندت » حروف « ن » و « خ » را برگزیدم تا نخی شود یا ریسمانی شاید طناب داری *** نفرت از عشق بزرگتر است نفرت چهار حرف دارد عشق سه حرف *** بازی تازه شروع شده الاکلنگ نیست که فقط به بالا و پایین رود *** از زخم خنجر درد نمی کشم از زخمه صدای کودکان خیابانی اما … که گوش خدا هرگز نمی شنود *** بیا کمی با هم بازی کنیم سکه ای به دستم بده سکه ماه را از آسمانم بردار *** وقتی که گم شده ای چه فرق می کند که عقربه های ساعت بر کدام مدار می چرخند *** نبضم کند می زند فشار خونم هم بالاست دروغهایم تمام درست آسمان این سرزمین هم هنوز خط خطی است *** وقتی که ابر آبستن باران هست یا تو بغضی در گلو داری یعنی هنوز هست یعنی هنوز هستی *** گربه ای میان قفس لم داده و دندان تیز می کند برای زندانبانش 13- 7-91...

مطلب کامل