جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

نورا- عروسک کوچک

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 9, 2016

  – برای تولد نورا که حالا  4 ماهه است –   هنوز بال نگشوده است نهالی تازه شکفته را می ماند با لبخندی همیشه بر لب ” عروسک کوچک ”   با چشمی بسته و لبخندی برلب انگار خواب خدا را می بیند ” عروسک کوچک ”   وقتی که دامن ارغوانیش را بپوشد کهکشانی از عشق زیر پاهای کوچکش متولد می شود ” عروسک کوچک ”   دوگانه ای برای یک تائی نیک و چهارگانه ای برای مربع عشق ” عروسک کوچک ”   اگر تمام عشق جهان را بریزم به زیر پاهای کوچک تو و تو و شما و هرچه که چشم می آید هنوز از عاشقی چیزی کم دارم ” نورا ، عروسک کوچک ” 20/12/94...

مطلب کامل

هفتم اسفند

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 9, 2016

هفتم اسفند است از خانه بیرون می روم نه برای اینکه ” رای ” بدهم برای اینکه به ” گربه ها ” غذا بدهم غذای ناچیز من شاید گربه گرسنه ای را سیر کند ولی شرکت در انتخابات دستوری یقین دارم فربه ها را فربه تر می کند و گرسنگان را گرسنه تر … جوجه ها چهار سال دیگر همین موقع شمردنی هستند  ...

مطلب کامل

برفدانه ها

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 6, 2016

لحظه ی پیش از طلوع سپیده سرد ترین لحظه است در گردش روزها و شبان … *** باران در انتظار مانده تا تو رنگین کمانی مثل چتر به سر کنی *** پس از صدا سکوت می آید از پس پشت سکوت هزاران فریاد *** برگی سبزی را تا پشت پنجره می بینم حس می کنم هنوز زنده ام *** اگر امید را رها کنم آسمان آجری می شود نشانه به...

مطلب کامل

گلایه

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 3, 2016

به راهی پا گذاشته ام که دلخواهم نیست… *** به شانه ای امید بسته ام که تکیه گاهم نیست *** کوبه ی دروازه ای را می کوبم که پناهگاهم نیست *** سیاه چشمان هم « چشم سفید » شده اند من اما دیکر حتی هنوز و برای همبشه فرصت آهم نبست *** در چشم انداز هم هرچه نگاه می کنی قناری ها را می بینی که بر قناره ها آویزانند و دختران ده ساله به مقنعه های سیاه زیبا تر ازین تصویرها در نظرگاهم نبست *** پرنده ای پشت در به لحظه مردن افتاده اگر بمیرد خدا فراموشش کرده مرا سرزنش مکن گناهم نیست *** به دروازه ای رسیده ام که جز عبور از آن گریزگاهم نیست 16- 5 – 1391...

مطلب کامل

آسمان هميشه

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 3, 2016

نه آب مي خواهم نه آسمان را كليدي فقظ … كه قفل زندانم را بگشايم *** كليد خدا قفل را مي بندد دانه ي عشق اما مزرعه را روي شعاع زرد و خسته ي خورشد رقم مي زند *** آسمان هميشه دايره اي مي شود براي قطره ي باراني كه در ميان ندانستن مي چرخد *** بره ي كوچك را رها كنيد نه آبش دهيد نه خنجر تيز بر گلوگاهش بگذاريد تا به رنگ سبز بالاي پرچمش دلخوش باشد *** هنوز عاشقم اما…. تا فردا راه درازي نمانده است تا… كبريتي را بر آسمان شب آويزان كنم پلكاني روبرويم بگذاريد *** تمام برگها را نمي توانم ببينم تمام برگها را نمي توانم زندگي كنم تمام برگها را اما مي توانم دوست داشته باشم بهمن هشتاد و...

مطلب کامل

سیاهی هنوزهست

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 3, 2016

کوشش می کنم کابوس های دیشب هزارساله را به فراموشی بسپارم سپیده می دمد … اما سیاهی هنوز هست *** خیابان صبحگاهی از ازدحام و همهمه سرشار است دلال ها دلار را به قیمت ارزانتری به فروش گذاشته اند صدای آواز می آید ولی بازهم سیاهی هنوز هست *** کارنامه ی گردش خورشید بر مدار همیشگی به میانه رسیده کودکی از مدرسه برمی گردد با لبخندی خاموش بر روی لبانش زیرا سیاهی هنوز هست *** شعاع آفتاب عصرگاهی با حضور درختان و خانه ها و خیابانها و مردمی که در آمدن و رفتن هستند تابلوئی زیبا روبرویم قرار داده برای فریب دادنم -شاید- برای اینکه سیاهی هنوز هست *** در آستانه غروب خورشید لباس نارنجی رنگش را پوشیده من لباسی تیره به تن دارم اما سیاهی هنوز هست *** شب شده است کنار دکه ای برای خریدن سیگار می ایستم نگاهم به تیتر روزنامه ای می افتد : ” خرداد، ماه خبرسازی است ” آن روی سکه اما هیچ خبری نیست زیرا سیاهی هنوز هست خرداد 1391...

مطلب کامل