جـواد شریفیـان

سایت اشعار و دیگر آثار هنری

سحر خیز بلوک

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 29, 2021

گور بابای شب هنوز فردا صبح زود مثل همیشه پیرمردی که چهره مثل پدر دارد برگ های ریخته بر آجر فرش بلوک را جارو می کند و خاطرات شب را تا روز دیگری به زیبایی آغاز شود گور بابای شب *** پا را روی پا بینداز به تبلیغ ماشین لباسشوئی ماشین سواری ماشین های اداری و بخاری دیواری دل ببند گور بابای آسمان که زور می زند پرده ابر را بر طناب شهاب بیاویزد گور بابای دوست داشتن که هرچه زور زدم نفرت نشد پرنده ای بودم سرگردان بالم به شاخه تقدیر گرفت و شکست گور بابای تقدیر که به پیشانی پیرمرد نوشته تعظیم اما همیشه من اول به او سلام می کنم گور بابای عشق حتی پس از پنجاه همیشه محصول عشق نفرت بوده است آبان...

مطلب کامل

سنگفرش تولد

نوشته شده توسط به تاریخ مارس 29, 2021

در نظرگاه من مورچه کوچکترین است خدا بزرگترین * نه خدا نه مورچه خط قرمزی نیافریده اند خطوط قرمز را خودخواهان به صفحه کوچک زیستنم خط کشی می کنند * مورچه جشن تولد ندارند خدا نیز هم تولد و مرگ فاصله کوتاهی است در گاهواره زیستن تا قدمی برای عشق برداری * اگر عشق تنفس کوتاهی میان بودن و نبودن است بگذار در رگهایم مثل رودخانه ای جاری جاری شود * گهواره برای آرام کردن کودک است گاهواره برای میانسالی که گاهنامه زندگی را مرور کنی که سرشار از عشق است از نفرت هم * در نظرگاه من مورچه کوچکترین است خدا بزرگترین * از جنگی که دود و درد و دروغ بجا می گذارد خسته ام در آرزوی بودن مورچه ای هستم که بار سنگین کوچکی در پشتش دارد و جشن تولد ندارد یا پروانه ای که صبحدم متولد می شود شب می میرد * بخند وقتی که می خندی خنده ات جویبار زلالی می شود وقتی که گریه می کنی سیلی می شود که به زندگیم سیلی می زند جواد شریفیان 24 مهر...

مطلب کامل

با پلكها

نوشته شده توسط به تاریخ ژوئن 12, 2018

    تنهائي عظيمي را با پلكهاي خيس و خسته و خواب آلودم حس ميكنم بيگانه است با من شب امشب بيگانه اند با من چونان هميشه اين چراغهاي مكعب شكل بيگانه است با من اين سرو سالخورد و نيز در رئوفت آب عكس ماه ماهي كه خود گريخته اگر چه بجا مانده در عمق آب عكسش و دارد مي گندد *** آن مرد ژنده پوش كه در دورتر مسافتي از من خوابيده است روي نيمكت سبز تنهائي عظيم مرا آشفته مي کند   شهريور...

مطلب کامل

آواز قنار يها

نوشته شده توسط به تاریخ ژوئن 12, 2018

  از سفر كردن از شهر قناري ها در بيمم من كه نبضم از بر هم زدن بال قناري هاست هر قناري آزاد است ما به آزادي آنها مديونيم هر قناري مي خواند آواز كه گمان مي رود اين آواز از حنجرة ماست كه برمي خيزد ما به آواز قناري ها معتاديم *** تا كي اين انديشه در سر پرورانم كه چرا ساقه ي هر برگ به رگبرگ منتهي مي گردد كه چرا بايد رفت   مرداد 48...

مطلب کامل

بهار مبارک

نوشته شده توسط به تاریخ ژوئن 11, 2018

درد و دود بغایت آنچه نباید بود بغایت آنچه نباید سرود بغایت دلتنگی به کوری چشم حسود بغایت ” بهار مبارک ” *** سبزه به صحرا نشسته هیبت سرما شکسته سبزه سر از خاک می کند بیرون _ با _ از گرانی بازار در شکایت ” بهار مبارک ” *** قیمت لبخند را نمی دانم بازار مردن اما ارزان نرخ نفرت ارزان تر دسته گلی می کنم ازین حکایت ” بهار مبارک ” *** داغ لاله دوباره دست نوازش کوتاه دشنه از پشت تا نهایت ” بهار مبارک ” *** هرگز هنوز ترا نمی شنوم مرا نمی شنوی بهار را نمی شنوی اگر به قصه های کودکیت دل می بستی از بهار هزار قصه هست بگویم برایت ” بهار مبارک ”   اسفند...

مطلب کامل

مجموعه : مرثیه جویبار

نوشته شده توسط به تاریخ آگوست 16, 2016

  سال انتشار : 1355 فهرست : ازباروری تا باور سایه ای هست بهانه جوانه 1 جوانه 2 دشنه و آینه گریز دریچه با صمیمیت چهار ظرح برای چهار فصل مرثیه جویبار عاشقانه 1 عاشقانه 2 در برگردان فاجعه من در بلوغ یک پرنده آب و شبنم و آینه آنسوی مه متراکم از دست تا ستاره جوانه 3 طرح راز پیدایش آتش تنهائی و غروب دیواره بلند سنگی با تیک و تاک تا طلوع فاجعه توازی دهکده غزل شبانه حسرت غزل تلخ غزلواره جوانه 4 جوانه 5 جوانه 6 با آبهای هرز فصلی در شب جوانه 7 جوانه 8 با پالکها آواز قناری ها جوانه 9 غزل مرگ دلتنگی شکوفائی  ...

مطلب کامل