برف نو برف نو سلام سلام(*)
برف به ساعت نشسته عقربه یخ بسته زمان تکان نمی خورد *** هرم گرما مرا به خواب می برد تو اما گناه فقر را لحافی کن که از سوزش سرمای امشب رها شوی *** چقدر راحت است رها کردن تو در کنار پیاده رو و آمدن به خانه و خوابیدن و پیشتر از آنکه بخوابم “شاعر” شوم تلاش کنم در این شب برفی کودک ده ساله ای شوم کنار خیابان که رویاهایش را برای گرم شدن دور تنش می پیچد *** سرما مثل سال ۵۲ بیداد می کند و برف به ساعت نشسته عقربه یخ بسته زمان تکان نمی خورد ۱۲/۱۰/۸۶ (*) مطلع غزلی زیبا از الف...
مطلب کامل