با اشكهايم
– دلم مي خواهد هميشه زير باران قدم بزنم
– چرا دلت مي خواهد هميشه زير باران قدم بزنى ؟
– مرا به حال خودم بگذار
…
– با اشكهايم
آسماني آبي مي سازم
-با اشكهايت چگونه آسماني آبي مي سازي ؟
-مرا به حال خودم بگذار
…
– با اشكهايم
قايقي قهوه اي مي سازم
– با اشكهايت چگونه قايقي قهوه اي مي سازي ؟
-گفتم مرا به حال خودم بگذار
…
– با اشكهايم
جنگل و جزيره مي سازم
– با اشكهايت چگونه جنگل و جزيره مي سازي ؟
– چند بار بگويم امشب مرا به حال خودم بگذاريد
***
اگر مرا به حال خودم بگذاري
با اشكهايم
درياچه اي مي سازم
كه چادر آسماني آبي بر سرش
كه جنگلي سبز در كنارش
و در ميانش جزيره اي مرجاني
و قايقي قهوه اي شناور بر سطح آبهايش
….
بهمين خاطر است كه از اول شب فرياد می زنم
مرا به حال خودم بگذار
مگر نمي بيني پياله ي چشمانم
لبالب از اشكهاي نريخته اند
***
– آخر نگفتي چرا دلت مي خواهد هميشه زير باران قدم بزني ؟
– برای اينکه بيشتر از سی سال است که می گريم
و دوست ندارم
تو نه ، غريبه ای که از کنارم عبور می کند
اشکهای مرا ببيند ۶/۱۱/۸۴